بازار کردستان: جهادیستها باز گشتهاند. آنها تحت امر ترکیه میتوانند مسیرهای ترانزیتی را مختل کنند. لولههای گاز و چاه های نفت را آتش بزنند و اقلیتهای دینی و کُردها را وادار به کوچ اجباری کنند. اکنون از حلب و منبج و حماة و حمص و رقه و تل رفعت و … اخراج میشوند و در آوارگی و بیپناهی زندگیشان تباه خواهد شد. چون کانتونهای کُردنشین آمادگی اسکان این تعداد پناهنده را ندارند. سازمان ملل نیز سیاست مصلحانه را وانهاده و در سایه دیپلماسی بیمار و ناکارآمد فقط نظارهگر جنایت و نسلکشی است. ناصر خسرو قبادیانی حدود هزار سال پیش به دنبال دیدن خواب و رویایی شگرف، شغل دیوانی را رها کرد. عازم سفری دور و دراز به شهرهای ناشناخته شد و طی هفت سال سفر و سیاحت تصویری دقیق و بیبدیل از شهرهای مهم و بازارها و گذرگاههای باستانی آن روزگار به دست داد. او سرزمینهای آذربایجان، ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و بنا به روایتی حدود شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت گزید و در آنجا به مذهب اسماعیلی گروید.
شهر حلب اکنون به تصرف جهادیستهای تبهکار افتاده است. حَلَب، بزرگترین شهر و پایتخت تجاری سوریه است که در شمال کشور سوریه واقع شدهاست. این شهر یکی از کهنترین شهرهای منطقه خاورمیانه است و در روزگاران قدیم نام آن خلپه بوده و یونانیهای باستان آن را با نام برویا میشناختند. شهر حلب در نقطه راهبردی و مهم بازرگانی در نیمهراه دریای مدیترانه و رود فرات قرار دارد.
بربریت و جنایت
این وضغیت استثنایی نشان میدهد که چرا باید عمیقا به این قول والتر بنیامین، فیلسوف بزرگ، بیندیشم:
«در یکی از نقاشیهای پل کله (P.Klee) موسوم به Angelus Novus فرشتهای را میبینیم با چنان چهرهای که گویی هماینک در شرف روی برگرداندن از چیزی است که با خیرگی سرگرم تعمق در آن است. چشمانش خیره، دهانش باز و بالهایش گشوده است. این همان تصویری است که ما از فرشته تاریخ در ذهن داریم. چهرهاش رو بهسویِ گذشته دارد. آنجا که ما زنجیرهای از رخدادها را رؤیت میکنیم، او فقط به فاجعهای واحد مینگرد که بیوقفه مخروبه بر مخروبه تلنبار میکند و آن را پیش پای او میافکند. فرشته سرِ آن دارد که بماند، مردگان را بیدار کند و آنچه را که خُرد و خراب شده است، مرمت و یکپارچه کند؛ اما توفانی از جانب بهشت در حال وزیدن است و با چنان خشمی بر بالهای وی میکوبد که فرشته را دیگر یارای بستن آنها نیست. این توفان او را با نیرویی مقاومتناپذیر به درون آیندهای میراند که پشت به آن دارد؛ درحالی که تلنبار مزبلهها پیشروی او سر به فلک میکشد. این توفانی است که ما آن را پیشرفت مینامیم».
روایت دیدن حلب و …
شنبه دویم رجب سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه (29 اسفند 438 هجری شمسی)به سروج آمدیم، و دویم روز از فرات بگذشتیم و به منبج رسیدیم.
و آن نخستین شهریست از شهرهای شام، اول بهمن ماه قدیم بود و هوای آن جا عظیم خوش بود، هیچ عمارت از بیرون شهر نبود و از آنجا به شهر حلب رفتم.
از میافارقین تا حلب صد فرسنگ باشد. حلب را شهر نیکو دیدم، بارهای عظیم دارد، ارتفاعش بیست و پنج ارش قیاس کردم، و قلعهای عظیم همه بر سنگ نهاده، به قیاس چند بلخ باشد، همه آبادان و بناها بر سر هم نهاده.
و آن شهر باجگاهست، میان بلاد شام و روم و دیار بکر و مصر و عراق، و از اینهمه بلاد تجار و بازرگانان آنجا روند. چهار دروازه دارد: باب الیهود، باب الله، باب الجنان، باب انطاکیه، و سنگ بازار آنجا رطل ظاهری چهار صد و هشتاد درم باشد، و از آنجا چون سوی جنوب روند، بیست فرسنگ، حماة باشد، و بعد از آن حمص، و تا دمشق پنجاه فرسنگ باشد از حلب. و از حلب تا انطاکیه دوازده فرسنگ باشد و به شهر طرابلس همین مقدار و گویند تا قسطنطنیه دویست فرسنگ باشد.
حماة ، شهر خوش و آبادن
پانزدهم رجب سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه (برابر با 29 اسفند 438 هجری شمسی ) از آنجا به کویمات شدیم، و از آنجا به شهر حماة شدیم، شهری خوش، آبادان، بر لب آب عاصی، و این آب را از آن سبب عاصی گویند که به جانب روم میرود، یعنی چون از بلاد اسلام به بلاد کفر میرود عاصی است، و بر این آب دولاب های بسیار ساختهاند. پس از آنجا راه دو میشود: یکی به جانب ساحل، و آن غربی شام است، و یکی جنوبی، به دمشق میرود. ما به راه ساحل رفتیم.
در کوه چشمهای دیدم که گفتند هر سال چون نیمه شعبان بگذرد آب جاری شود از آنجا و سه روز روان باشد و بعد از سه روز یک قطره نیاید تا سال دیگر. مردم بسیار آنجا به زیارت روند و تقّرب جویند و به خداوند سبحانه و تعالی، و عمارات و حوضها ساختهاند آنجا. چون از آنجا بگذشتیم به صحرایی رسیدیم که همه نرگس بود شکفته، چنانکه تمامت آن صحرا سپید مینمود از بسیاری نرگسها.
.A drone view shows Aleppo’s ancient citadel, in Syria